تعجب صدای آمریکا از رفتار فرمانده سپاه قدس

روی لینک زیر کلیک کنید تا اعتراف صادقانه دشمنان درباره ی شخصیت حاج قاسم سلیمانی را بشنوید

VOA

«محمد و الذین معه اشدا علی الکفار رحماء بینهم»

نعمیه اشراقی دوباره شکر خورده! آن هم از نوع مرغوب!!!

نعیمه خانوم!
اگر همان پاسدارها که تو با خطرات متوهمانه و اراجیف مزخرفت به باد استهزایشان گرفته‌ای نبودند،
الان به جای نعیما دخترت،
یا یک دختر مو بلوند و چشم آبی و یا یک پسر دورگه‌ی سیاه پوست و مو فرفری لب کلفت، با نام خانوادگی بوش یا اسمیت یا واشنگتن یا هر کوفت و زهرمار دیگه و یا حتی با نام خانوادگی عربی صدام، آل نحیان، آل خلیفه، ابو ماهر و... داشتی!
آره بدبخت.
تو.
خود تو...
نوه امام بودن یا نبودنت هم برای پدرش هیچ فرقی نمی‌کرد!

آدمو سگ بگیره... جو نگیره


از تلاش برای گرفتن انگشتر و چفیه تا لطیفه مشهدی رهبر

جمعیت ناگهان بلند شدند، صلوات فرستادند و شعار دادند؛ اما پس از چند ثانیه ساكت شدند؛ آقا نیامده بودند!

همه روی زمین نشستند، همهمه كردند و به حركت عجولانه خود خندیدند؛ شاید فریب ورود دسته جمعی بعضی از مسئولین به حسینیه را خوردند. معلوم است مهمانان امروز حسینیه، زیاد با این رویه آشنا نیستند. مهمانان، نخبگان علمی هستند؛ قیافه‌هایشان داد میزد كه بیشتر عمرشان را در آزمایشگاه‌ها و كتابخانه‌ها و مراكز علمی گذرانده‌اند. رتبه‌های برتر المپیادها، آزمونهای سراسری، جشنواره خوارزمی و دانشجویان برتر تحصیلات تكمیلی.

چند دقیقه بعد آقا آمدند. میهمانان، این‌بار با احتیاط بیشتری از جا بلند شدند. معمولا كسانی كه اولین بار به حسینیه می‌آیند، موقع ورود رهبر انقلاب ترجیح میدهند بیشتر آقا را نگاه كنند تا شعار بدهند. در میان جمعیت، اینگونه افراد كم نبودند. با این حال آنهایی كه سالهای پیش هم آمده بودند، محكم و باقدرت شعار میدادند: خونی كه در رگ ماست/هدیه به رهبر ماست.

برخلاف دیدارهای دانشجویی، مجری و سخنران‌ها، طولانی صحبت نكردند. در طول یك ساعت ۹ نفر صحبت كردند؛ یعنی میانگین شش دقیقه برای هر نفر. مقایسه كنید با دیدارهای دانشجویی كه اگر كسی كمتر از ۱۵ دقیقه صحبت كند، یعنی در وقت صرفه جویی كرده است! صحبت‌های سخنرانها یك سر و گردن از صحبتهای دیگر دیدارهای جوانان با رهبر انقلاب بالاتر بود: كوتاه، پرعمق، پر از نكات پیشنهادی و كاربردی و بدون مقدمه‌های كم حاصل.

سخنران اول در كمال ناباوری، تمام بحث خود را فقط در پنج دقیقه ارائه كرد! سخنران دوم -خانم كرمی- اولین كسی است كه پس از صحبت‌هایش، چفیه آقا را گرفت. دومین درخواست چفیه توسط چهارمین سخنران، خانم فهیمی‌پور انجام شد. آقا رضایت خود را از پنجمین سخنران، آقای حمیدرضا لورك آقا، با گفتن یك «آفرین» رسا اعلام كردند. چفیه سوم را سخنران ششم و چهارمین چفیه را، هشتمین سخنران درخواست كرد. پس از اتمام سخنرانیها، خانمی با هماهنگی مسئولین برنامه روی سكو رفت و چند كاغذ به آقا داد و پنجمین چفیه را گرفت! شاید به علت كمبود وقت نتوانسته بود صحبت كند. بعد از او، یك پسر بالای سكو رفت برای دستبوسی، بدون صحبت چندانی یا ارائه طرحی. در همین حین بود كه مجری پشت تریبون رفت و پس از تشكر از حضار و اعلام پایان سخنرانی ها، اعلام كرد كه خدمت حضرت آقا میرسند تا به نمایندگی از جمع، انگشتری را به ایشان هدیه بدهند و چند صلوات ختم شد تا این هدیه هم تقدیم شود.

همه منتظر سخنرانی رهبر انقلاب بودند. آقا به كسی در میان جمعیت اشاره كردند و گفتند: «یكی از آقایون این جلو، اول جلسه بلند شدند... شما بودید؟! چی میخواستید بگید؟!»

پسر جوانی پس از چند ثانیه مكث بلند شد و گفت: «اجازه میدید خدمت تون برسم؟» آقا گفتند «تشریف بیارید.»

هیجان را می‌شد در چهره او دید. به سختی از میان جمعیت عبور كرد، رفت بالای سكو و با آقا صحبت كرد. پس از چند ثانیه صدای رهبر انقلاب از پشت بلندگوها شنیده شد كه: «همین؟! یك انگشتر میگم بهتون بدن» و سپس آقا و جمعیت با هم خندیدند و بعد هم صلواتی فرستاده شد.

 

این بار آقا شروع كردند: «بسم الله...» اما بلند شدن چند نفر از میان جمعیت باعث شد كه رهبر انقلاب سخن خود را قطع كنند. ایشان نگاهی به جمعیت كردند و با خنده گفتند: «دیگر اگر دانه دانه شما بخواهید بیایید اینجا، تا شب هم تمام نمیشه!» و دوباره جمعیت خندید. اما یكی از افراد مُصر بود كه صحبت كند. آقا به او گفت از همانجایی كه ایستاده، حرف خود را بزند. جوان نخبه از عدم پیگیری برخی تعهدات و جوایز مسابقات علمی گفت و كم‌كم داشت وارد جزئیات مصداقی می­شد كه آقا به او جواب دادند: «حالا بالاخره به نظر شما، رهبری باید به این جزئیات و مسائل رسیدگی كند؟ یعنی فكر می­ كنید من باید دنبال كنم؟»
جوان گفت: «من می­گم مسئولین وقتی یه وعده‌ای میدن، چرا بعدش عمل نمی كنند؟» و آقا گفتند «بله راست می گید شما بله». و دوباره آن فرد درباره وعده‌های محقق نشده صحبت كرد كه این بار آقا صحبت‌هایش را قطع كردند و با مزاح و كنایه گفتند:

«مشهدی‌ها میگن كه یه پسری آمد پیش پدرش با همان لهجه مشهدی گفت: یِه كلنگ طِلا یافتُم! پدرش گفت: كو؟ پسر گفت: گم كِردم!»
 


حسینیه پر از صدای خنده شد. بالاخره آقا صحبتهای‌شان را شروع كردند. اگر بخواهیم لب بیانات رهبر انقلاب را در چند خط خلاصه كنیم، شاید بتوان اینگونه گفت: انقلاب اسلامی كه در سی و پنج سال پیش، باعث تغییرات گسترده‌ای در جهان و بیداری ملت‌ها شد، اكنون نیاز به پیشرفت واقعی دارد و امروز این پیشرفت، بدون علم امكانپذیر نیست و بار این امر سنگین هم، امروز بر روی شانه‌های جوان‌هاست.
دوباره همان موضوع همیشگی خودشان را تكرار كردند كه اگر زمینه برای جوان ایرانی فراهم باشد، از پس هر كاری برخواهد آمد. صحبتهای حضرت آقا بعد از حدود نیم ساعت و چند دقیقه قبل از اذان ظهر به پایان رسید و نخبگان به توصیه رهبر انقلاب در پایان دیدار -كه فرمودند تقوا و معنویت را جدی بگیرید- برای اقامه نماز ظهر و عصر آماده شدند.

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/24167/B/13920717_5824167.jpg
 
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/24167/B/13920717_9324167.jpg
 

اداره کشور با تکیه بر مولا

آقای سید حسن نصر الله (دبیر کل حزب الله لبنان) می گفت: یک دفعه به همراه شورای حزب الله لبنان محضر مقام معظم رهبری بودیم. اوج سختی و تنگنایی ما بود و خیلی به حزب الله سخت می گذشت. کنفرانس شرم الشیخ هم صورت گرفته بود، همه توطئه ها شده بود که حزب الله را نابود کنند. موقعی که ما با رهبر معظم جهان اسلام دیدار داشتیم، ایشان به ما امید داد و فرمود: «شما پیروز می شوید، این چیزها زیاد مهم نیست.»

سپس اضافه کردند: من در اداره امور کشور بعضی وقتها حل مسائل برایم دشوار می شود و دیگر هیچ راهی پیدا نمی شود، به دوستان و اعوان و انصار می گویم که آماده شوید به جمکران برویم. راه قم را پیش می گیریم و راهی مسجد جمکران می شویم، بعد از راز و نیاز با آقا، من احساس می کنم همانجا دستی از غیب مرا راهنمائی می کند و من در آنجا به تصمیمی می رسم و مشکل بدین صورت حل می شود و همان تصمیم را عملی می کنم.»

حجة الاسلام والمسلمین کعبی (عضو مجلس خبرگان رهبری)

تا ته دنیا

افسران - به عشقت تا ته دنیا به جنگ هر کسی میرم
 
*به عشقت تا ته دنیا به جنگ هر کسی میرم*

تقلید از شیخ مصطفی اسماعیل

قبل از انقلاب، من ممنوع السفر بودم؛ یعنی نمی توانستم به خارج از کشور سفر کنم. مدتها در زندان بودم؛ وقتی هم که از زندان بیرون آمدم، در داخل کشور محصور بودم. در آن وقت، یکی از آرزوها و تصمیمهایم این بود - به خانواده ی خودم هم گفته بودم - که اگر بتوانم از کشور خارج بشوم، برای دیدن قرّاء - مخصوصاً شیخ مصطفی اسماعیل - به مصر می روم. اتفاقاً شیخ مصطفی اسماعیل تا بعد از انقلاب زنده بود؛ لیکن متأسفانه ما در آن سالهای اول انقلاب، به این فکری که حالا هستیم، نبودیم؛ والّا به هر طوری بود، من شیخ مصطفی اسماعیل را به تهران می آوردم.

شیخ مصطفی اسماعیل، خیلی فوق العاده بود. چیزهایی در تلاوت او بود که انصافاً قابل تقلید است. منهای مسأله ی صدا و کیفیت ادای حروف و کلمات، او کلمات قرآنی را جان می داد. یعنی وقتی که او آیه را می خواند، آن احساسی به مستمع دست می داد که در آیه اقتضای آن احساس بود. مثلاً فرض بفرمایید که در سوره ی هود، آن جایی که راجع به قضیه ی پسر نوح آیات کریمه را می خواند: «انّ ابنی من اهلی و انّ وعدک الحق»، انسان پدری را احساس می کند که پسر کافرش دارد در مقابلش از بین می رود؛ یعنی هم احساس رأفت به خاطر بُنوّت او، و هم احساس نفرت به خاطر کفر او. او این را با خواندن خودش به انسان القا می کند. این، چیز خیلی مهمی است و آن تأثیر قرآنی را در خواننده مضاعف می کند. شبیه این را - نه به این شدت - من در خواندن شیخ عبدالفتاح دیدم؛ او هم تا حدودی این طور است.

بیانات در مراسم تودیع با قاریان قرآن: شعبان عبدالعزیز صیاد، محمود صدیق منشاوی 06/02/1370

آزار و اذیتهای رژیم ستمشاهی

قبل از انقلاب روزی پیش از ظهر برای آوردن حضرت آیت الله خامنه ای برای اقامه نماز جماعت به مسجد کرامت، به منزلشان رفتم. فرزند آقا در حالی که رنگ پریده بود، در را باز کرد. در این هنگام متوجه شدم اسباب و وسایل منزل آقا به هم ریخته است. سؤال کردم: جریان چیست؟ او با همان زبان کودکانه گفت: صبح زود چند تا ژاندارم وارد منزلمان شدند و با سر و صدا، منزل و کتابخانه آقا را به هم ریختند و با زدن قنداق تفنگ به پاهای پدرم او را بردند.

آقای فتحعلیان (عضو هیئت امنای مسجد کرامت مشهد)

آشنایی با علوم مختلف

روزی که مقام معظم رهبری در منزل آیت الله حسن زاده آملی حضور پیدا کردند، آیت الله حسن زاده در مقابل آقا دو زانو نشسته بودند و مکررا می گفتند: آقای من! مولای من! سرور من! آیت الله حسن زاده، اسطرلابی  را آوردند و درباره آن مطالبی را بیان کردند، مقام معظم رهبری نیز گاهی مطالبی می فرمودند و آیت الله حسن زاده قبول می کردند. ما به دلیل ناآشنایی به علم اسطرلاب متوجه نمی شدیم. از اینجا معلوم بود که آقا به علوم غریبه نیز آشنا هستند.

حجة الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیت - تهران)

افسران - چـفـیـه ( 1 )

ناخدای انقلاب

اگر بعضی ها آمریکا را کدخدا می دانند بدانند که ما ناخــــــدا را داریم...

افسران - اگر بعضی ها آمریکا را کدخدامی دانند بدانند که ما ناخــــــدا را داریم..

پ,ن1:مشکل اساسی مصر این است : مصر عزیز ندارد ولی ما داریم . . .

پ,ن2: قاهره فقط یک ارتش 350 هزار نفری دارد، تهران یک سپاه ، یک ارتش و یک بسیج مردمی دارد که سرجمع حدود 15 میلیون نفر می شوند . . .
کسی را که واشنگتن میگوید خاورمیانه روی انگشت او میچرخد فقط فرمانده یکی از نیروهای سپاه است . . .
اما در تهران میر حسین موسوی با رای مردم رئیس جمهور نمی شود و حسن روحانی با رای همان مردم رئیس جمهور می شود . . .

چون حاکم اینجا بر سیره ی علی ابن ابیطالب گام برمیدارد و نیابت میکند در

غیبت آنها ..

منبع:منبر سایبری فندرسک

:)

هر زن محجبه ای ایده آل نیست
ولی
هر زن ایده آلی محجبه است!

اطلاع از واقعیات جامعه

مقام معظم رهبری درباره تورم و گرانی از مسئولانی انتقاد می کردند، در مقابل، مسئولینی مدعی بودند که گزارشهای نادرست محضر ایشان ارائه می کنند. معظم له با اطمینان پاسخ می دادند که اینها گزارشهای دیگران نیست، محصول ارتباط من با جامعه و مردم است.

اعضای خانواده من هر روز خودشان برای خرید مایحتاج روزمره از قبیل نان و. . . به کوچه و بازار مراجعه می کنند و با این واقعیات، مانوس و دست به گریبانند.

آقای حسین صفار هرندی

افسران - بیانات امام خامنه ای پیرامون حضرت بقیه الله الاعظم

خوب نگاه کن...

آهای تویی که دلت غنج می رود برای ِ عمو سام...
این کودکان غریب، گیریم مسلمان نه ، طفل و معصوم که بودند.
گناهشان چه بود که باید اجیر شده های ِ عمو اوباما اینگونه آرزوهای کودکیشان را پاسخ دهند؟
آهای توئی که حرفت شده ، "تا کِی قرار است مبارزه کنیم؟"
خوب نگاه کن

عکس نوشت!

افسران - اشرافیگری مسئولان ...
 

زینت خانه ی ما

مشکلی نیست اگر مبل نداریم و دکور

زینت خانه ی ما عکس رخ خامنه ای است

افسران - زینت خانه ی ما عکس رخ خامنه ای است

ماجرای داماد شدن مقام معظم رهبری

مدتی از بازگشت به مشهد نمی گذشت. بانو خدیجه که در اندیشه ازدواج پسر دومش بود، دست به کار شد و دختری را که در خانواد ه ای سنتی و با علائق مذهبی پرورش یافته بود، به او پیشنهاد کرد. همو پا پیش گذاشت و مقدمات خواستگاری را فراهم نمود. همان راهی را که چهار پنج سال پیش برای سیدمحمد رفته بود، این بار برای سیدعلی پیمود.

حاج محمداسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دیندار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبة تازه از قم برگشته ای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیت الله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را می شناسند و تأیید می کنند و به او علاقه دارند. هزینه ازدواج، آن بخشی که طبق توافق به عهده داماد بود، توسط آیت الله حاج سیدجواد خامنه ای تأمین شد که مبلغ قابل توجهی نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس که حتماً قابل توجه بود. “آنها مرفه بودند، می توانستند و کردند.”

اوایل پاییز ۱۳۴۳ سیدعلی خامنه ای و خانم خجسته پیوند زناشویی بستند. خطبه عقد توسط آیت الله میلانی خوانده شد. از این زمان، همدم، همسر و همراهی تازه، که هفده بهار بیش نداشت، پا به دنیای آقای خامنه ای گذاشت که در همه فرودهای سرد و سخت زندگی سیاسی و شاید تک فرازهای آن در آن روزگار، یاری غم خوار و دوستی مهربان بود. کارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را که در خانه پدر عروس در پایین خیابان برگزار می شد، تعیین کردند. آن شب آقای خامنه ای در آستانه ورودی خانه ایستاده بود و از میهمانان استقبال می کرد. مراسم، آن طور که مرسوم خانواده های مذهبی و مقید آن زمان بود، برگزار شد.

پس از عقد و پیش از هم خانه شدن، نوعروس خانواده خامنه ای باخبر شد که شوی ۲۵ ساله اش پا در میدان مبارزه دارد. “شاید اولین روزها و … یا هفته های پیوندمان …بود، مسائل سیاسی من به وسیله خودم برای ایشان مطرح شد … شاید قبلاً هم می دانستند که من توی این مسائل سیاسی هستم، لکن مرا به چشم طلبه ای … که مورد توجه و علاقه… بزرگان و اساتید… هستم… نگاه می کردند.”

افسران - تصویر کمتر دیده شده از رهبر انقلاب

ما اینیم:))))

نامه نوشتیم به گورباچف ، شوروی از هم پاشید.

با اوباما صحبت کردیم دولت امریکا تعطیل شد.

یه پیامک به نتانیاهو بزنیم کار اسرائیل هم تمومه ..! :|:D

و کوفیان این چنین عاشورا آفریدند

و کوفیان نامه نوشتند

ای رهبر آزاده ، آماه ایم آماده......

مسلم رفت...
ابن زیاد هم رفت ولی با زر و ارز و گندم و....
و سر سردار بر سر دارالاماره رفت!

عاشورا شد و حسین بر سر نی رفت....

و امروز...

دعای عجل فرجه و سهل مخرجه می گوییم....

سیدعلی هست....

و 

شرک و کفر و وعده ی:                        

گندم، ری ، زر و ارز....

 


از قد و قامت پسرت حرف می زنند...

 از حال زار نامه برت حرف می زنند

از این سفیر دربه درت حرف می زنند



در مسجدی که عطرعلی می وزد از آن

از بی نمازی پدرت حرف می زنند



نیزه فروش هایِ نظرتنگ ِ چشم شور

ازقد وقامت پسرت حرف می زنند



کاراز بهای گندم ری هم گذشته است

ازقیمتِ سر قمرت حرف می زنند



دیدم کنیزهای دم بخت ِ بی جحاز

از دختران در سفرت حرف می زنند



دیدم که درمحله ی خورجین فروش ها

خولی و شمر پشت سرت حرف می زنند

شاعر: وحید قاسمی

اینجا طوفانی برپاست

افسران - بانو چگونه روشنایی خود را حفظ می کنید ؟؟؟؟

سخنی با وطن پرستان!!!!

آهای خانمی که صدای وطن پرستیت گوش ملتو کر کرده!!!

کاش میدونستی تو شاهنامه ، افتخار زن ایرانی اینه که حتی آفتاب هم تنشو ندیده!!!

((( منیژه منم دخت افراسیاب ... برهنه ندیده تنم آفتاب )))

یا اونجایی که میخواد از دختران تورانی تعریف کنه میگه :

((( همه دخت توران پوشیده روی ، همه سرو بالا همه مشک بوی )))

لطفا دیگه با این کارات واسه ما دم از ایران پرستی نزن!

افسران - قابل توجه بعضیها (خارج از جمع افسران)

مرکز حفظ و نشر خاطرات امام خمینی

افسران - مرکز جدیدترین خاطرات امام خمینی (ره)
 
افسران - تلفن گویای خاطره گویی استوانه ها
 
 

آقازاده ای که شبیه آقازاده ها نیست

آقای مجتبی خامنه ای تو آقازاده نیستی. برای آقازاده شدن باید شرایطی داشت که هیچکدام از آنها را شما ندارید. برای آقازاده شدن باید خانه ای داشت به وسعت بهشت ولی با یک آپارتمان کلنگی نمی توان آقازاده شد. برای آقا زاده شدن باید سرمایه ای داشت به اندازه گنج قارون وگرنه نمی توان به شما گفت آقا زاده، البته می گفتند یک کامیون شمش طلا دارید که آن هم دولت ترکیه صاحبش را پیدا کرد وگرنه الآن مال شما بود و شما آقازاده. آقازاده باید برای صفا و سیتی به سفر های خارج برود به بهانه مأموریت با حقوق 14 میلیونی نه اینکه با حقوق کم به طلاب در قم درس خارج تدریس کند. برای آقازاده شدن باید از بیگانگان برای منافع خود و پدر دستور گرفت و دست به آشوب زد نه اینکه آرام به مصلحت این نظام بیندیشد.

آقازاده ای که شبیه به آقازاده ها نیست

همه آقازاده ها حساب های بانکی در خارج از کشور دارند اما شما چه داری؟ البته گفتند دویست هزار سند در وزارت اطلاعات داری که مربوط به خارج کردن پول های شما از حساب های خارج از کشور است اما حیف که حتی یکی از هزاران سند آن راهم ندیدیم که باور کنیم شما واقعاً آقازاده هستی. راستی میدانستی آقازاده ها زمان جنگ بجای دفاع به عشق و حال می روند؟ دیدی شما که بجای عشق و حال درخط مقدم جبهه بودی آقازاده نیستی. لااقل دلمان به این خوش بود که شما مالک ایرانسل هستی اما در زمان فتنه 88 که این همه از خطوط ایرانسل برعلیه نظام استفاده شد باز هم دلسردمان کردی که ایرانسل هم مال تو نیست. بیشتر از همه این ها دلمان خوش بود که به خانواده سلطنتی انگلستان نفت قاچاق می فروشی اما صد حیف که لیست قرارداد های شرکت نفت از کشوی میز یک آقازاده در دانشگاه آقازاده ها در آمد. دیدی تو آقازاده نیستی. تو با همه آقازاده ها فرق داری. آقازاده ای که شبیه به آقازاده ها نیست.

پ,ن: و خداوند هرکس را که بخواهد و شایسته بداند با یاری خود تایید می کند. در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت/آیه 13 سوره آل عمران

منبع:معبر سایبری فندرسک

اسلحه شخصی امام خامنه ای

مقام معظم رهبری در بخشی ازخاطرات خود در سالهای آغازین دفاع مقدس اینگونه نقل می کنند:

به هر حال، لباس پوشیدم و تفنگ هم خودم داشتم. البته حالا یادم نیست تفنگ خودم را برده بودم یا نه.
 
همین تفنگی كه این جا توی فیلم دیدید روی دوش من است، كلاشینكف خودم است. یعنی شخصی است و ارتباطی به دستگاه دولتی ندارد. كسی یك وقت به من هدیه كرده بود. كلاشینكف مخصوصی است كه برخلاف كلاشینكفهای دیگر، یك خشاب پنجاه تایی دارد.

افسران - اسلحه شخصی حضرت آقا
 
غرض؛ حالا یادم نیست كلاشینكف خودم همراه بود، یا آن جا، گرفتم . همان شب اول رفتیم به عملیات. شاید دو، سه ساعت طول كشید و این در حالی بود كه من جنگیدن بلد نبودم.
فقط بلد بودم تیراندازی كنم. عملیات جنگی اصلا بلد نبودم. غرض؛ این، یك كار ما بود كه در اهواز بود و عبارت بود از تشكیل گروه‌هایی كه به اصطلاح آن روزها، برای شكار تانك می‌رفتند.
تانكهای دشمن تا « دب حردان» آمده بودند و حدوده هفده، هیجده یا پانزده، شانزده كیلومتر تا اهواز فاصله داشتند و خمپاره‌هایشان تا اهواز می‌آمد. خمپاره‌ ۱۲۰ یا كمتر از ۱۲۰ هم تا اهواز می‌آمد.
به هر حال، این تربیت و آموزشهای جنگ را مرحوم چمران درست كرد. جاهایی را معین كرد برای تمرین. خود ایشان، انصافاً به كارهای چریكی وارد بود.
در قضایای قبل از انقلاب، در فلسطین و مصر تمرین دیده بود. به خلاف ما كه هیچ سابقه‌ نداشتیم. ایشان سابقه نظامی حسابی داشت و از لحاظ جسمانی هم، از من قویتر و كار كشته‌تر و زبده‌تر بود.
لذا، وقتی صحبت شد كه « كی فرمانده این عملیات باشد؟» بی تردید، همه نظر دادیم كه مرحوم چمران ، فرمانده این تشكیلات شود. ما هم جزو ابواب جمع‌ آن تشكیلات شدیم. نوع دوم كار ، كارهای مربوط به بیرون اهواز بود.
از جمله، پشتیبانی خرمشهر و آبادان و بعد، عملیات شكستن حصر آبادان بود كه از « محمدیه» نزدیك « دارخوین» شروع شد. همین آقای « رحیم صفوی» سردار صفوی امروزمان كه ان شاء الله خدا این جوانان را برای این انقلاب حفظ كند، جزو اولین كسانی بود كه عملیات شكستن حصر را از چندین ماه قبل شروع كرده بودند كه بعد به عملیات « ثامن‌الائمه» منجر شد

به بعضیام باید گفت...

به بعضیام باید گفت: آقا یه چیزی بگو بگنجه...!

http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/92-07/13/hashemi2-1.jpg
 
 
امام خمینــی رحمه الله علیه: آن آخونــدی که فریــاد مرگ بــر آمریــکا و اسرائیل و شوروی را خلاف اسلام می دانــد مزدور است ! از خدا میخواهیـم که ایــن قـدرت را به ما ارزانــی دارد که نـه تنـها از کعبــه مسلمیــن ، که از کلیساهای جهان نیــز ناقوس مرگ بــر آمریــکا و شوروی را بــه صدا در آوریــم.

مشکی آرام منــــ

تمــآم ‌ ِ کمـد هـآ را زیــر و رو مـﮯ کنم

لبـاس هاے بهارے

بارانـﮯ هـآ

خانگـﮯ هآ

مجلسـﮯ هـآ

خستـ‌ه مـﮯ شوم از این همـ‌ه رنگ و مـدل

نگـآهـم به تـو گـره کـ‌ه مـﮯ خورد ،

آرامــ مـﮯ شوم .

ساده بودنت ، دنیــآ مـﮯ ارزد

مشکـﮯ ِ آرام ِ من :)

درخواست جوانان ایرانی از نتانیاهو

آقای نتانیاهو !

ما تو ایران مشکل جین نداریم
ولی رانی که میخوریم، یه تیکه میوه تهش گیر میکنه که نمیشه خورد ، شوما که داعیه دار حقوق بشر هستی،
قربون دستت این مورد رو هم پیگیری کن بی زحمت!!

 

رقیه بودن زمان و مکان نمی شناسد...

رقیه بودن زمان و مکان نمی شناسد،

هر دخترک یتیمی طلب بابای شهیدش را دارد،

دِلـَت که هوای بــابــا را بکند

دیـگر نـه کـربـلا مـی خواهی نـه عـاشـورا

فقط چـشمانــــت خـرابـه شـام مـی بـیـند

و دخـتـری کـه آرام بــابــا را نــاز مـی کـرد

راستی قرار نیســــت بیایی ؟

برگرفته از معجزه کلمات

 

http://images.khabaronline.ir/Images/news/Larg_Pic/4-11-1390%5CIMAGE634630210866417510.jpg