ما بی خیال سیلی مادر نمی شویم

خاک ها را که کنار می زدم….

به پارچه ای رسیدم….

هنوز نوشته روی آن را می توانستم بخوانم….

نوشته بود:

می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم 

آن وقت من و تو حجابمان را کنار بگذاریم؟!!

رفتند انتقام بگیرند….ما خنجر از پشت بزنیم…هرگز….

http://media2.afsaran.ir/siJ7eWL_535.jpg

آخرین روضه حضرت آیت الله العظمی حاج مجتبی تهرانی برای حضرت زهرا

« توسل من معلوم است و همه‌تان هم میدانید؛من چندتا جمله بیشتر ندارم، توسل به باطن لیله قدر است. در روایات دارد که باطن لیله قدر زهرا سلام الله علیها است. من اوّل چند جمله از خود زهرا سلام الله علیها نسبت به آن حادثه نقل میکنم. وَ رَکَلَ بِرِجْلِهِ الْبَابَ فَرَدَّهُ عَلَیَّ وَ أَنَا حَامِلٌ؛ آن درب نیم سوخته را چنان لگد زد (که) آن را انداخت روی من؛ درحالی که من باردار بودم... وَ النَّارُ تَسْعُر؛ آتش زبانه میکشید، فَسَقَطتُ لِوَجهی، من با صورت روی زمین افتادم، آتش زبانه می‌کشید، چهره مرا می‌سوزاند ، فَیَضْرِبُنی بِیَدِه، مرا با دست سیلی زد. امّا چگونه سیلی زد؟ حَتَّی انْتَثَرَ قُرْطِی مِنْ أُذُنِی، چنان محکم سیلی زد که گوشواره‌های من پراکنده شد.... من امشب می‌خواهم یک کاری بکنم برخلاف تمام رویه‌هایم. برای اولین بار در عمرم می‌خواهم این کار را بکنم.
چهل سال پیش، اولین فاطمیه(بود که) یادم است شب‌ها جلسه گذاشته بودم. این مداح‌ها می‌آمدند، نوحه خوان‌ها می‌آمدند، نوحه می‌خواندند. چندتا جمله از آن موقع یادم است که اینها خواندند. در جگر من اثر کرد،خوب یادم است.
من نوحه خوانی بلد نیستم، ولی امشب مرجعیت به کنار، اجتهاد به کنار، فقاهت به کنار، عرفان به کنار، اخلاق به کنار. می‌خواهم امشب نوحه بخوانم... دوتا جمله می‌خوانم. زبان حال علی علیه‌السلام است. خواننده علی. خواننده پدر. برای کی؟ (برایِ) همسرش که مادر است. این پدر روضه بخواند برای پسر، یعنی امام زمان صلوات‌الله علیه!

آقا تشریف بیاورید. آقا تشریف بیاورید در آستانه مجلس ما. می‌خواهم برایت روضه بخوانم.این زبان حال علی علیه‌السلام است. رو می کند به زهرا. یا زهرا!
در وسط کوچه تو را می‌زدند
کاش به جای تو مرا می‌زدند
... یا زهرا
چرا شده گوشه چشمت کبود
فاطمه جان مگر علی مرده بود
.... یا زهرا
وای من و وای من و وای من
میخ در و سینه زهرای من ...»

http://shiawallpapers.ir/wp-content/uploads/2013/01/haj-agha-mojtaba-tehrani-By-Shiawallpapers-614x345.jpg

و در این نزدیکی سیدی هست که چون فــاطـمهـ مادر دارد

همه گفتند که این قافله رهبر دارد
همه گفتند علی مالک اشتر دارد
همه گفتند که یاور دارد
و کسی نیست قلم بردارد . . .
بنویسد که ز ِ یاران ِ علی،
یک نفر هست درون مایه اشعر دارد
و در این توطئه‌ ها شیوه دیگر دارد
که رَوَد پای سپیدار و تبر بردارد . . .
غربت اینجاست که بنیامین هم،
یوسفی را به لب چاه آرَد . . . !
و در این نزدیکی، سیدی هست کز آنکس که بر او حقّ ِ برادر دارد،
دل ِ خون‌تر دارد
چه کسی حق دارد،
قبل ِ این شاه ِ ولایت قدمی بردارد . . . ؟
نکند ملّت ما دایه بهتر دارد ؟!
بله این منطقه ، خرزهره و شبدَر دارد
ما نترسیم ، سپیدار و صنوبر دارد
قمری هست که یک ملت اختر دارد
او حسینی ست که یک ملت اکبر دارد . . .
و هنوزم که هنوز است ، عدوّیست که نسل از هُوَ الاَبتَر دارد
و خدا در رَه این توطئه‌ ها سوره کوثر دارد
که بر این سرور ما لطف ، پیمبر دارد
کسی از آل علی هست که بر دست ، تواناییِ خیبر دارد
که چو دریاست و صد علقمه لشکر دارد
و دلش ارث فداکاری را ، ز علمدار دلاور دارد
و همین جا خبر از کرب و بلایی دارد، که دو سنگر دارد . . .
طرفی حنجر حق گوی و دِگر سوی ، ببین ! دشنه و خنجر دارد . . .
بِهَراسید که این قائله آخر دارد
کدخدایی ست در این دهکده طاقت دارد
طاقتش حد دارد !
یادتان رفته که این معرکه داور دارد..؟
یادتان رفته که این میکده ساغر دارد..؟
و کسی هست دلی معجزه‌ آور دارد
کهکشانی ست که آذر دارد
صدفی هست که گوهر دارد
سیدی هست که از نسل پیمبر
سیدی هست که چون " فاطمه " مادر دارد . . .

مگر این ولایت چیست؟!

                                  

مگر این ولایت که میگویند;چیست؟ که به خاطرش مادری باید بین در و دیوار بماند و فریاد نزند،سختی مسمار را به جان بخرد و داد نزند.کمرش بشکند و صدایی ندهد.
گفته اند،پاره تن پدرش بود،پاره تن که میدانی یعنی چه؟تمام هستی پدر بود.این را همه میدانستند.
اصلا آن روز مگر کسی با دختر پیامبر کاری داشت؟مگر آمده بودند،برای بردن دختر پیامبر؟
پس چرا فاطمه ... ؟
فاطــمه را زدند به خاطر ولایـت علی،کمر فاطــمه شکسته شد برای ولایـت علی،فاطمه سوخت،به عشق ولایت علی، و در آخر فاطــمه را کشتند به جرم ولایـت علی.می دانی چرا؟ایستاده بود،برای حفظ ولایت علی.
نمیدانم،در این میان،ارزش ولایت علی چقدر بود،که دردانه پیامبر  باید برایش جـــــــــــــان دهد.
فقط همین را فهمیده ام که فاطمیه،درس جان دادن برای ولایت است.


آن روز ; در آن کوچه های غربت و غم،قحطی آمده بود،قحطی یک مرد.
خانه مان سوخت در غارت بی غیرتی.
امروز ; بی غیرتی است ببینی که،جــــــانِ محمد (ص) جان داده برای علی (ع) ،برای ولایت علی (ع)
بعد بنشینی که نامحرمان،نظر به جان علی کنند،نظر به ولایت علی کنند،ولایتی که ثمره جـــــــانِ پیامبر است.
ای جــــــانِ پیامبر،ای ماه پیامبر
بیا و خودت برای ما دعا کن،نگاه کن،بیا و دست ما را در این شلوغی زمین،بگیر
                            میدانم              
                            گریه هایم مردانه نیست
                            برای تو از همه چیز باید گذشت ...
 
برگرفته از وبلاگ رهبر عشق

مادر...خانه از این طرف است!

شنيدن هرچقدر هم سخت باشد هيچگاه به طاقت فرسايي ديدن نخواهد بود!
آخر بابا شنيد،زينب شنيد،ماهم شنيديم!
اما تنها "حسن" ديد.
كه حسن گفت:
 مادر ! كجا ميروي؟ خانه از اين طرف است!!!

دختری داد میزند مادر...

چند تایی زدند با پا در
تا که افتاد روی زهرا، در
گیرم از دست سنگ ها نشکست !!
چه کند بار شیشه اش با، در
همه کج رفته اند… حتی میخ
همه لج کرده اند… حتی در
کم نیاورده است، اما شال…
کم نیاورده است، اما در…
سرش از ازدحام ناچاراً…
یا به دیوار می خورد یا در
می کشیدند از توی کوچه
فاطمه را یکی یکی تا در
دختری داد می زند: بابا
دختری داد می زند: مادر

 

افسران - "سلام-بر-حضرت-

ایستادم به نوک پنجه پا اما حیف...

مردک پست که عمری نمک حیدر خورد نعره زد به سر مادر به غرورم برخورد

ایستادم به نوک پنجهٔ پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد

آه زینب به خدا من دیدم مادرم خورد به دیوار ولی......

افسران - خونه رو در و دیوار رفتی خدانگهدار...

مردم شما بگید...

مردم شما بگید...

فارغ از اسلام...

فارغ از دخت نبی وهمسر ولی بودن...

فارغ از مادر ائمه بودن...

فارغ از بهترین ریحانه عالم بودن...

یه مادر باردار...توی خونه کنار بچه های کوچیکش...صدای وحشیانه کوبیدن در میاد...کیه ؟! ...اومدن همسرش رو به زور ببرن...پشت در...دری که چوبیه...مسمار داره...نمی زارم وارد بشید،برگردید...دستور می رسه هیزم جمع کنید...و بعد...آتیش...میخ ها سرخ شده بود،داغ داغ ...آره در می سوخت...آتیش زبونه می کشید...وبعد...یه مرد قوی جثه....محکم می کوبه به در...بازم بگم؟! میخوام بگذرم چون این قلم نمیتونه بگه چی شد بین در ودیوار...نمیتونه بگه چجوری سینه مادر سوخت...فرزندش سقط شد...پهلوش شکست....نه نمیتونه...اما نه هنوز تموم نشده...دست به دامان همسر...نمیزارم...و اونجا بود که غلافی که توش شمشیر بود به روی بازوش نشست...انقدر ضربه بزن تا دست از دامان همسرش بکشه...و رفتند...حالا یه کوچه بود و یه مادر که یه دست به دیوار و دست دیگرشو به پسر ۸ ساله اش داده بود...خدایا چند بار زمین به زمین نشت و پا شد؟!

افسران - چرا قبر حضرت آدم پس از هزاران سال معلوم است اما قبر زهرای اطهر سلام‌الله علیها مخفی؟

به چه زبانی بگویم؟!؟؟ آهای ....من شکایت دارم

من شکایت دارم...

از آن ها که نمی فهمند چــــادر مشکی من یادگار مادرم زهـــراسـتــــــ

از آن ها که به سخره می گیرند قــداســـتِ حجابِ مادرم را؛
......
چــــــــــــــــــــــــرا نمی فهمی؟

چادر من دکور صحنه ی شما نیست. چادر من وسیله خنده وژست گرفتن شما نیست.... چادر من لباس بالماسکه نیست که بپوشید و عکس بگیرید...

این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد، کرپ یا حریر اسود یا ... حـــــُرمــت دارد !

به خدا قسم ارزشِ همین تکه پارچه بالاتر از آن است که بخواهی به زور آن را بر سر کسی کنی؛

من شــــکــایــــت دارم...


یادگارِ مادرِ من شده مجوز ورود به برخی مکان های خاص (!) ؛ آن هم نه به شرط رعایت حجاب اسلامی!!

برای آن ارگان، مهم این است یه تکه پارچه ی مشکی همراهش باشد! هرچند که روی کمرش افتاده باشد ... حتی اگر هزار رنگ آرایش کرده باشد؛ حتی اگر جلوی چشم نگهبان به محض خروج چادر را با حرص از سرش بردارد؛ حتی اگر چادرش آن قدر نازک باشد که

به خدا چـــــادرِ مــــادرِ مـــن، قیمت دارد؛

مادر....

یا زهرا...

آیــــــــ مَردُم...

مادرِ من پهلویش شکست؛

اما هیچ کس ندید که چادرش روی کمرش بیفتد ...

مادرِ من، با ضرب سیلی به خاک افتاد؛

اما چــــادرش از سرش نیفتاد...

افسران - من شکایت دارم......

می خوام بیام مدینه ک.نج بقیعـــ

آقا جان...

گله ی هجرتان را به بعد موکول می کنم

امشب حال مادرتان رو به راه نیست...

افسران - امام سجاد: چه بگویم درباره کسانی که فرزندان رسول خدا را به شهادت رساندند و حریمشان را مورد تجاوز قرار دادند!؟

بگذار همه تا ابد بدانند دختر معصوم رسول خدا چنان از امت خویش در ستم بود که نخواست هیچ‌کس نشان مزارش را بداند.

http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/2/5/158610_223.jpg

یا وجیـهة عند الله
اشفعی لنا عند الله

میان کوچه ها با ضرب سیلی همه دارو ندارم را گرفتند...

افسران - خدایا مادرم
 
دیگر آن خنده‌ی زیبا به لب مولا نیست / همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست

قطره‌ی اشک علی تا به ته چاه رسید / چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست

 

کلیپ صوتی بسیار زیبا

برای دانلود کلیپ صوتی بسیار جالب از حجت الاسلام دانشمند درباره ی عنایب بانو فاطمه زهرا سلام الله علیها به یک جوان روی لینک زیر کلیک کنید.

دانلود

 

سپر

بغض کرد..یادش آمدپیامبرص فرموده بود
"سپرت رابفروش وباپولش زندگی بسازبرای فاطمه ام"
امانفرموده بود دخترم خودش سپرمیشودبرایت.. 

افسران - عید امسال، پر از بوی گل یاس شده ست

یا محول الحول والاحوال

قلب او بشکسته و چشمش سیاهی می رود
ای محول حال زهرا را دگرگون تر نکن...

افسران - اللهم عجل وفاتی سریعا

 ــــــــــــلام مادر

افسران - پوستر: در حسرت زیارت تو گریه میکنم...
این روزهــا دلـ ــَ ـم مانند پهلویتاטּ شده...
میخواهم دستِ دلـ♥ـم را بگیرے دعایش کنے...
آخر میگویند دعاےمادرمعجزه میڪـند

ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه

ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه

گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود 


افسران - این الفاطمیون....

مرو ای بانو تب دار...

مرو ای بانوی تب دار دلت می آید؟
من و تنهایی و تکرار دلت می آید؟

توفقط سعی نمودی که مسافر باشی
حیدر و این همه اصرار دلت می آید؟

ما مگر قول ندادیم که با هم باشیم
من شوم بعد تو بی یار دلت می آید؟

وقت تنهای من سنگر من بودی تو
حیدرو این همه اشرار دلت می آید؟

چند وقتی است به من یه طرفی می نگری
میکنی پوشش اسرار دلت می آید؟

زود باید همه ی قائله را جمع کنم
من بمانم در و دیوار دلت می آید؟

بعد تو سهم من این است از این مردم شهر
خنده بر حیدر کرار دلت می آید؟

هر کجا میخ ببینم من همان جا مردم
من بمانم در و مسمار دلت می آید؟

چشم وا کن بنگر دختر خود زینب را
که شده بر تو پرستار دلت می آید؟

زینبم را بخدا دیده تر می آید
بستن زخم به زینب چقدر می آید.

دیده بر سینه ی انسیه حورا یک زخم
بسته با پارچه ای سینه ی زهرا یک زخم

روزها میگذرد حادثه ها می آید
روزگاری که ببندد سر بابا یک زخم

روزگاری که جگر پاره حسن میمیرد
و بسوزاند همان جا حسنش را یک زخم

روزها میگذرد کرب و بلا می آید
آن دمی که بزنند ابروی سقا یک زخم

زخمهایی که ببیند به تمام عمرش
چاره دارند همگی فاطمه الا یک زخم

حرمله تیرسه پر سینه ی فزرندم حسین
می رسد تا به فلک ناله ی دلبندم حسین

*
شاعر:محسن داداشی

افسران - ما بی خیال سیلی زهرا نمی‌شویم

ای کاش مدینه در ودیوار نداشت

ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﺍ ﺟﻮﺭ ﺩﮔﺮ ﻣﯽ ﺯﺩ ﺭﻗﻢ

ﺩﺭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﻮﭼﻪ ﺍﮔﺮ ﭼﺮﺧﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ...
 

افسران - خیمهٔ مادر سوخت ...