من دلم گرفته،دلم غم دارد

گزارش و خاطراتی از تشییع پیکر شهید آوینی:

اوایل سال 66 پس از شهادت تعدادی از همکارانمان با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دیدار داشتیم. ایشان در این دیدار خصوصی حدود یک ساعت درباره‌ی برنامه‌ی روایت فتح صحبت کردند و بیش از هر چیز روی متن برنامه‌ها تأکید فرمودند. بعد از ما پرسیدند: «نویسنده‌ی این برنامه کیست؟» شهید «مرتضی آوینی» کنار من نشسته بود. از قبل به ما سپرده بود درباره‌ی او صحبت نکنیم. ما سعی کردیم از پاسخ به پرسش آقا طفره رویم اما آقا سؤال را با تأکید بیشتر تکرار کردند. ما ناچار شدیم بگوییم «سیدمرتضی». آقا فرمودند: «این متون شاهکار ادبی است و من آن‌قدر هنگام شنیدن و دیدن برنامه لذت می‌برم که قابل وصف نیست».

همایون‌فر / دوست شهید / راز خون/ ص 66

مقام معظم رهبری بیش از دو یا سه بار به اتفاق بنده و جمعی از دوستان- شهید آوینی را ندیده بودند، اما یک روز که من تنها خدمت ایشان بودم، فرمودند: «جداً افتخار می‌کنم به وجود این بر و بچه‌های نویسنده و هنرمندی که در این مجموعه تلاش می کنند.» بعد اسم بردند از شهید آوینی و گفتند: «این آقای آوینی، آدم وقتی سیما و چهره‌ نورانیش را می‌بیند، همین طور دوست دارد به ایشان علاقمند شود».

حجت‌الإسلام زم / راز خون/ ص 30

مسؤول دفتر مقام معظم رهبری وقتی در مراسم تشیع شهید آوینی حاضر شدند، به من فرمودند: «تدارک ببینید، آقا هم قرار است در تشیع شرکت کنند». گفتم: «چرا از قبل نگفتید که ما آمادگی داشته باشیم؟» گفتند: «ساعت 8:30 صبح آقا زنگ زدند و پرسیدند شما نرفتید مراسم تشییع؟ گفتیم، داریم می‌رویم؛ فرمودند: مراسم تشییع در حوزه‌ی هنری است؟ گفتیم: بله. فرمودند: من دلم گرفته، دلم غم دارد؛ می‌خواهم بیایم تشیع پیکر پاک شهید آوینی».

اواخر فروردین 72 بود؛ پیکر سیدمرتضی بر دوش مردم در مقابل حوزه‌ی هنری تشییع می‌شد.‌.. خودرو حامل رهبر انقلاب در خیابان سمیه ایستاد.‌ علی‌رغم مسائل امنیتی، آقا برای ادای احترام به شهید از ماشین پیاده شدند،‌ کنار پیکر سرباز خودشان ایستادند و زیر لب زمزمه کردند: «إنا لله و إنا إلیه راجعون». بعد در جستجوی خانواده شهید، نگاهی به اطراف انداختند اما به‌خاطر ازدحام مردم نتوانستند از نزدیک خانواده‌ را ببینند. پس از پایان مراسم آقا گفتند: «از طرف بنده به خانواده‌ شهید تسلیت بگویید؛ گرچه من خودم هم در این مصیبت داغدار هستم». بعد آرام و بی‌صدا در حالی که چشم به تابوت سیدمرتضی دوخته بودند، به راه افتادند. خیابان سمیه هنوز صدای گام‌های آهسته‌ی رهبر را به دنبال پیکر سربازش در ذهن دارد...

چندی بعد، آقا در صفحه‌ی اول قرآنی که آن را به خانواده‌ی شهید آوینی هدیه کردند، این عبارت را به دست‌خط خود نوشتند: "به یاد شهید عزیز، سید شهیدان اهل قلم، آقای سیدمرتضی آوینی که یادش غالباً با من است..."


اکنون این ماییم و امانت او

با داغ جراحتی سخت بر دل و باری سنگین بر دوش، امام رفت تا بار تکلیف ما بر گرده ی عقل و اختیارمان بار شود
و همان سان که سنت لا یتغیر خلقت بوده است، چرخه بلیات ما را نیز به میدان کشد و آزموده شویم و این آیت ربانی درست در آید که و لنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین
اکنون این ماییم و امانت او.
دست بیعت از آستین اخلاص بر آریم و در کف فرزند و برادرش و تلمیذ مدرسه اش بگذاریم که اگر بعد از رحلت رسول الله، ظهر حکومت اسلام به غروب خونین شهادت حسین بن علی و "شب بی قمر غیبت" انجامید، این بار امام فرصت یافت تا وثیقه ی حکومت را به معتمدین خویش بسپارد و این خود نشانه ای است بر این بشارت که این بار خداوند اراده کرده است تا حزب الله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند.

سید شهیدان اهل قلم

افسران - امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم

خون دل خوردن...

http://media.afsaran.ir/siw5WC_480.jpg

خون دادن برای امام خمینی زیباست امــــــــــــــا "خونِ دل خــــــوردن برای امام خامنه اے از آن هم زیباتر است... "شهید آوینے"

وصی  امام عشق

عزیز ما! ای وصی امام عشق!
آنان که معنای ولایت را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند.
اما شما خوب می دانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبّت در کجاست.
خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدار شما آمدیم سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم.
ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما باز یافتیم.
لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست.
سر ما و قدمتان که وصی امام عشق هستید و نائب امام زمان . . .

سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی


سید حسن نصرالله: «شما به واقع در برابر شخصــیّتی هستید که، به معنای
واقعی کلمه، دشمـــنان محاصــره‌اش کرده‌اند و مانع رســـیدن حقیقــت و نور
او به جهان و امّت اسلامی می‌شوند، دوستان هم که حقّش را ادا نمی‌کنند.»