8 مرد ویک پلاک

شب عملیات به خط زدند. 8مرد و8پلاک...
صبح عملیات برگشتند...
8 پلاک و یک مرد...!!!

بخورید،تقویت بشید واسه علمیات!!!

نزدیک روستایی مستقر شده بودیم ؛ زیر پای بازی دراز. فاصله ی کمی با عراقی ها داشتیم. گاهی عراقی ها را می دیدیم که به روستا می روند و لیمو شیرین می چینند. ما هم گاهی شب ها می رفتیم و با دلهره ای از درخت های روستا لیمو می چیدیم و برای بچه هایی که مریض بودند می آوردیم. نشسته بودیم پشت یک دیوار و داشتیم منطقه را شناسایی می کردیم که شهبازی را دیدیم. یک چتر منور انداخته بود روی سرش. دوید داخل روستا. فکر کردیم حتما عراقی ها را دیده و وقت نشده به ما خبر بدهد. به همین دلیل ما هم دویدیم پشت سرش. کمی گشتیم تا پیدایش کردیم. توی یکی از خانه های روستا چند تا کندوی عسل پیدا کرده بود. چتر منور را انداخته بود روی کندو و داشت عسل هایش را بیرون می آورد. زنبورها ریخته بودند روی سر و صورتش. صدایش در نمی آمد. در آن وضعیت اگر یک آخ کوچولو می گفت عراقی ها مثل شصت تیر می ریختند روی سرمان.
آن شب بچه ها مهمان حاج محمود بودند. عسل ها را بین همه تقسیم کرد. با آن صورت پف کرده و سرخ شده می خندید و می گفت : « بخورید. عسلش درجه یک است. تقویت بشوید برای عملیات
 

راوی : همرزم شهید محمود شهبازی

نه...قرارمان این نبود!

آنروز یک عشق داشتند ؛ پیروزی یا شهادت ،
اما امروز بعضی ها هر ساعت ، عاشق و معشوق آدم های غریبه می شوند و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند!


آنروز از گل و لای و خاک سنگرها بر لباسهای ساده شان لذت می بردند
اما امروز بعضی ها از شلوارهای لی خاک نما و پاره پوره خارجی !

آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختند تا نسوزند ،
اما امروز بعضی ها رو سری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند !

در شب قبل از عملیات بر دستانشان حنا می زدند تا در جشن پیروزی یا شهادت شرکت کنند،
اما امروز بعضی ها بر چهره شان هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند تا به نامحرم بگویند : من های کلاسم ، نگاهم کنید !


آنروز در وصیت نامه هایشان می نوشتند : خواهرم حجاب تو بر علیه دشمن از خون ما موثرتر است ،
اما امروز بعضی ها حتی در پروفایل شان می نویسند : همیشه به روز هستم ، دوره و زمانه عوض شده و عشق من مد گرایی و تقلید از غربی هاست .

آنروز در بیسیم از بچه های پشتیبان می خواستند از طرفشان برای دشمن نخود و آجر و سنگ ( آتش) بفرستند ،
اما امروز بعضی ها به هر ناشناسی می گویند : برایم شارژ بفرست !


آنروز مشاشان از بوی دود و باروت پر بود و برای رسیدن به هدفشان ، از آن لذت می بردند،
اما امروز بعضی ها از بوی الکل در انواع ادکلن های خارجی !


آنروز خشاب و اسلحه شان را برای نابودی دشمن در بغل می گرفتند
اما امروز بعضی ها سگ های نجس تزئینی گران قیمت را !


آنروز در هنگام عملیات ، در گوشی بیسیم ، یا زهرا(س) و یا حسین(ع) می گفتند
اما امروز بعضی ها در گوشی خود ،از نفس ، عشق ، ناز و فدایت شوم به نا محرم و ناشناس!


آنروز یک دست لباس خاکی داشتند و با آن احساس غرور ، زیبایی و عزت و شکر خدا می کردند ،
اما امروز بعضی ها لباس های رنگارنگ خارجی و صورتی تزئین شده اما خود انگاره ای زشت که هیچگاه با تغییر مد ،از خودشان راضی نمی شوند !

آنروز باد گیرشان را تا روی دست و پا می کشیدند تا شیمیایی نشوند،
اما امروز بعضی ها شلوار و مانتوی کوتاه را انتخاب کرده اند که فضا را هم آلوده کنند !

آنروز در خط مقدم ساعت ها بیدار می ماندند تا دشمن غافلگیرشان نکند
اما امروز بعضی ها ساعتها برای ملاء عام و مد نمایی ، خود را تزئین می کنند تا نا محرمان را غافلگیر کنند!


آنروز به شوق شرکت در عملیات یا به یاد همسنگران شهیدشان اشک می ریختند و قصد انتقام از دشمن را داشتند ،
اما امروز بعضی ها برای شکست های عشقی شان افسرده اند و قصد انتقام از تمام آدمها و زمین و زمان را دارند !


آنروز سرنگ ضد شیمیایی بر بدن خود شلیک می کردند ،
اما امروز بعضی ها ، گونه بر رخ خود تزریق میکنند تا به چشم بیایند !


نه ! این قرارمان نبود !

آنها رفتند تا ما نیز راهشان را ادامه دهیم ،
رفتند تا امنیت امروز را به ارمغان بیاوریند و تو بتوانی عفت و حجاب فاطمی را بر گزینی !
رفتند تا دشمن ، نتواند حیای شما را به بی حیایی تبدیل کند ،
رفتند تا اطاعت کنیم از قرآن و رسول و اولی الا مر ، تو هم مراعات کن !

بر گرد و اندکی بیاندیش ؛ ... ما خون دلها خورده ایم !