بالاتر از سیاهی رنگی نیست

افسران - چادرم قد علم میکند....

چـــادرت همیشه مشکی می ماند

نشسته بود و زار میزد او
می گفتـــ گریه ام به خاطر این است
که نام حسیــــــــــــــن فقط در محرم زنده می شود
وقتیـــ مشکی ها را از تن کندیمــ
یاد حسین هم میرود

تــــــــــــــــا محرم بــعد
امــــــــــــــــــــــــــــــــــا تو ناراحت مباش بانو
چرا که چـــــــــــادرت همیشه مشکی می ماند
یعنی عزای حسین در همه حال
همراهت می آید

و لطف حسین همــــــ...

پوستر با کیفیت بالا می باشد

مشکی آرام منــــ

تمــآم ‌ ِ کمـد هـآ را زیــر و رو مـﮯ کنم

لبـاس هاے بهارے

بارانـﮯ هـآ

خانگـﮯ هآ

مجلسـﮯ هـآ

خستـ‌ه مـﮯ شوم از این همـ‌ه رنگ و مـدل

نگـآهـم به تـو گـره کـ‌ه مـﮯ خورد ،

آرامــ مـﮯ شوم .

ساده بودنت ، دنیــآ مـﮯ ارزد

مشکـﮯ ِ آرام ِ من :)

همت،همت،مجنون

همت همت مجنون
حاجی صدای منو میشنوید
همت همت مجنون
مجنون جان به گوشم
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر
محاصره تنگ تر شده ...
اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی....
خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند ....
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند....
خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره ...
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده ...
همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جان

فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم ....
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
ولی کو اخوی گوش شنوا...
حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه.......
همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت ....
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه
کمک می خوایم حاجی .......
به بچه های اونجا بگو کمکــــــــــــــــــــــــــــــ برسونند

داری صدا رو.......
همت همت مجنون.......

افسران - بی سیم !!! (پست ثابت)

حجاب از منظر رهبری

حجاب به معنای چادر نیست،

به معنای پوشیدن سالم است.

نه پوشیدنی که از نپوشیدن بدتر است.


پس کی میخواد تو رو جمع کنه!؟

دختر برای حل مسئله استاد رفت پای تخته; لبه چادرش روی زمین کشیده میشدپسر یه چشمک به دختر پشت سری انداخت روشو برگردوند و با نیشخندی گفت:
بچه ها به شریفی بسپریم
لازم نیس امروز کلاس رو جارو بزنه (خنده کلاس)
دختر خیلی جدی و آروم برگشت و رو به پسر گفت:
پس کی میخواد تو رو جمع کنه!؟
همون صداها این بار بلندترخندید!!!

 

http://media.afsaran.ir/siCBid_535.jpg

شنل قرمزی ها

چادر مشکی تو

برایت امنیت می آورد
خیالت راحت،
گرگ ها همیشه به دنبال شنل قرمزی هستند...

جنگ نرم

جنگ تفنگ نمی خواهد. چادر میخواهد.

پر بزن

کاملا با ربط : گفت به سلامتیه اون راننده تاکسی که توی این گرما کولر ماشین ش رو برای چادری ها روشن می کنه. گفتم نه! به سلامتیه اون بانوی چادری که اگر کولر هم براش روشن نکنن بازم به چادرش افتخار می کنه.

 

افسران - چادری ها...

قـدر اینا رو بدونید، اینا خیلی حیفن !

این دخترایی که چشماشون هرروزبه آبی و.. عسلی و خاکستری و تغییر نمیکنه و همیشه یه رنگه !
اینایی که اسپورت می پوشن جا "کالج" و پاشنه بلند!
اینایی که هیچ وقت نگران پاک شدن رژ لبشون نیستن!
اینایی که موهاشون همیشه یه رنگه!
اینایی که فرت و فرت سمفونی "ایــش" "ایـش" راه نمیدازن.
این دختـرایی که هیچ وقت "خَـزه" و "جواده" نمیاد تو دهنشون.
پـول و مـاشین و قیـافه واسَشـون مهــم نیست!
اونایی که یـه چادر دارن قدر دنیا براشون می ارزه..
اینا رو خیـلی مواظبشون باشین!
اذیتشون نکنید..
قـدر اینا رو بدونید، اینا خیلی حیفن !

افسران - این دخترا ...

تو چه با غیرت نگران چادر مادرت بودی

رضایت نامه را گذاشت جلوی مادرش.

چه امضا بکنی ،چه امضا نکنی ،من میرم!

اما اگر امضا نکنی من خیالم راحت نیست.

شاید هم جنازه ام پیدا نشه!

در دل مادر آشوبی به پا شد.

رضایت نامه را امضا کرد.

پسر از شدت شوق سر به سر مادرش میگذاشت.

-جنازه ام را که آوردند ، یه وقت خودت را گم نکنی .

بیهوش نشی هااا

چادرت را هم محکم بگیر!



تو چه با غیرت نگران چادر مادرت بودی

وبرخی مردان شهر من چه راحت تر خودشان چادر از سر زنانشان برداشتند.

من از گفتن شرمنده ام شرم دارم!!!

قدر مطلق "مــــــــــــــــنـ "

اگه دو خط دو طرف عدد قرار بگیرند

عدد را مثبت می کند
حتی اگر منفی باشد

دوخط که اسمشان قدر مطلق است
چادر من ؛
قدر مطلق من است
چه خوب باشم چه بد
از من انسانی خوب می سازد
ادم باشد ؛ قدر مطلق عدد را مثبت جلوه نمی دهد ، عدد را مثبت می کند.

در پس سیاهی چادر

بدانکه در پس سیاهی چادرت
غربت زهرا(س) را در کوچه های مدینه،
صبر زینب(س) را درکربلا ،
شیدایی رقیه را در خرابه ی شام
تمام شیعه و مظلومیت آن را می توان دید
و تو نیز به خود ببال که عالمیان تو را در این لباس رزم و مبارزه درانتظار و قیام مهدی (عج) نظاره گر خواهند بود.

تفاوت من وتو

عبور باد از لای چتری های بلوندت را دیدم

و تار مویی را که پیشانی ام را قلقلک میداد

به زیر مقنعه هدایت کردم

به استین های کوتاه مانتویت خیره شدم

و ساق دست هایم را صاف کردم

به مانتوی نازک و یقینا خنک تو فکر کردم

و چادرم را روی سر مرتب کردم

برای من همین بس بود که

راننده ی تاکسی مرا با احترام خانوم خطاب می کند

تو را خانومی!

افسران - خانومی!

پله برقی

از پله های برقی راه آهن که بالا می آییم کنار پله ها نوشته :

مراقب چادر و لباس های بلند خود باشید!

من چادرم را سفت می گیرم که مراقبش باشم
که به پله های برقی راه آهن تهران گیر نکند!
این تابلو رو باید بزرگ کنار همه ی ورودی های تهران بگذارند
تا به همه ی مسافر های تهران بگویند
مراقب باشید
مراقب لباس های بلند و چادر هایتان باشید
مراقب امل گفتن ها باشید
مراقب اعتقادهایتان
و مراقب حجابتان باشید
مراقب مدرن شدنه شهرها
و مراقب سنتی شدن حجاب!
مراقب باشید که در تهران لباس های بلند و چادر هایتان در پله های روزگار تهران گیر نکند!

افسران - مراقب چادر و لباس های بلند خود باشید!!!!

چـفیهـــ ـ ـ ـ ـ ـــچادر

آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند...
من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم...

آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...
من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم...


آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...
من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...

آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ...
من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...

آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند ...
من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم...

آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند...
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...

افسران -  انها چفیه داشتند...... من چادر دارم ...

پروانه

بگذار‌ مدام به چادری بودنت پیله کنند

 به پروانه شدنت می‌ارزد...

 

http://womenhc.com/media/blogs/alzahra-esfahan/BXP0000899_P.jpg

برق چادر سیاه من

افسران - اذیت میکند...!!

 

اذیت میکند...!!!

چشمهای شیطان صفتان را...

برق چادر سیاه من...

.
.
.

یافاطمة الزهــــــــــــرا (سلام الله علیک) ادرکنــــــــی...

.
.

اللهُمَّ صل علی فاطِمَة و اَبیها و بَعلِها و بَنَیها و السِّرِّ المُستَودَع فیها بعدد ما احاط به ی علمک.

به چه زبانی بگویم؟!؟؟ آهای ....من شکایت دارم

من شکایت دارم...

از آن ها که نمی فهمند چــــادر مشکی من یادگار مادرم زهـــراسـتــــــ

از آن ها که به سخره می گیرند قــداســـتِ حجابِ مادرم را؛
......
چــــــــــــــــــــــــرا نمی فهمی؟

چادر من دکور صحنه ی شما نیست. چادر من وسیله خنده وژست گرفتن شما نیست.... چادر من لباس بالماسکه نیست که بپوشید و عکس بگیرید...

این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد، کرپ یا حریر اسود یا ... حـــــُرمــت دارد !

به خدا قسم ارزشِ همین تکه پارچه بالاتر از آن است که بخواهی به زور آن را بر سر کسی کنی؛

من شــــکــایــــت دارم...


یادگارِ مادرِ من شده مجوز ورود به برخی مکان های خاص (!) ؛ آن هم نه به شرط رعایت حجاب اسلامی!!

برای آن ارگان، مهم این است یه تکه پارچه ی مشکی همراهش باشد! هرچند که روی کمرش افتاده باشد ... حتی اگر هزار رنگ آرایش کرده باشد؛ حتی اگر جلوی چشم نگهبان به محض خروج چادر را با حرص از سرش بردارد؛ حتی اگر چادرش آن قدر نازک باشد که

به خدا چـــــادرِ مــــادرِ مـــن، قیمت دارد؛

مادر....

یا زهرا...

آیــــــــ مَردُم...

مادرِ من پهلویش شکست؛

اما هیچ کس ندید که چادرش روی کمرش بیفتد ...

مادرِ من، با ضرب سیلی به خاک افتاد؛

اما چــــادرش از سرش نیفتاد...

افسران - من شکایت دارم......

روزگار غریبیست

مبادا تلخی این نگاه ها محبت چادر را از دلت سرد کند....مبادا..

غصه نخور این روزها حسین هم غریب است...

مـادر هم غریب است
زینب هم غریب است
رقـیه هم غریب است

روزگار غربیست... بی حجاب ها و بدحجاب ها چنان با خشم و نفرت به چادری ها نگاه میکند

که انگار چه کار غیر اخلاقی انجام داده ای.

غضه نخور... درد دارد اما تلخ نیست... چون مادر نگاهت میکند... چون زینبِ صبور نگاهت میکند...

صبور باش مثل عمه زینب...

من نیز باید فاطمه شوم...

عده ای شدند درد دل ! علی را نمیفهمند !!! ...
من نیز باید فاطمه شوم تا علی را بفهمم ...
باید تا آخرش ایستاد

پای سیلی
پای چادر خاکی

پای در و دیــــوار
پای هیزم های برافروخته و گرگ های آن سوی در

منیع : قِصَـةُ الْعِشْقْ لاانْفِصـ ـامَ لَها...