ایستادم به نوک پنجه پا اما حیف...
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد نعره زد به سر مادر به غرورم برخورد
ایستادم به نوک پنجهٔ پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد
آه زینب به خدا من دیدم مادرم خورد به دیوار ولی......

+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 0:53 توسط دختر چادری
|