ایستادم به نوک پنجه پا اما حیف...

مردک پست که عمری نمک حیدر خورد نعره زد به سر مادر به غرورم برخورد

ایستادم به نوک پنجهٔ پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد

آه زینب به خدا من دیدم مادرم خورد به دیوار ولی......

افسران - خونه رو در و دیوار رفتی خدانگهدار...

مردم شما بگید...

مردم شما بگید...

فارغ از اسلام...

فارغ از دخت نبی وهمسر ولی بودن...

فارغ از مادر ائمه بودن...

فارغ از بهترین ریحانه عالم بودن...

یه مادر باردار...توی خونه کنار بچه های کوچیکش...صدای وحشیانه کوبیدن در میاد...کیه ؟! ...اومدن همسرش رو به زور ببرن...پشت در...دری که چوبیه...مسمار داره...نمی زارم وارد بشید،برگردید...دستور می رسه هیزم جمع کنید...و بعد...آتیش...میخ ها سرخ شده بود،داغ داغ ...آره در می سوخت...آتیش زبونه می کشید...وبعد...یه مرد قوی جثه....محکم می کوبه به در...بازم بگم؟! میخوام بگذرم چون این قلم نمیتونه بگه چی شد بین در ودیوار...نمیتونه بگه چجوری سینه مادر سوخت...فرزندش سقط شد...پهلوش شکست....نه نمیتونه...اما نه هنوز تموم نشده...دست به دامان همسر...نمیزارم...و اونجا بود که غلافی که توش شمشیر بود به روی بازوش نشست...انقدر ضربه بزن تا دست از دامان همسرش بکشه...و رفتند...حالا یه کوچه بود و یه مادر که یه دست به دیوار و دست دیگرشو به پسر ۸ ساله اش داده بود...خدایا چند بار زمین به زمین نشت و پا شد؟!

افسران - چرا قبر حضرت آدم پس از هزاران سال معلوم است اما قبر زهرای اطهر سلام‌الله علیها مخفی؟

میان کوچه ها با ضرب سیلی همه دارو ندارم را گرفتند...

افسران - خدایا مادرم
 
دیگر آن خنده‌ی زیبا به لب مولا نیست / همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست

قطره‌ی اشک علی تا به ته چاه رسید / چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست

 

یا محول الحول والاحوال

قلب او بشکسته و چشمش سیاهی می رود
ای محول حال زهرا را دگرگون تر نکن...

افسران - اللهم عجل وفاتی سریعا

 ــــــــــــلام مادر

افسران - پوستر: در حسرت زیارت تو گریه میکنم...
این روزهــا دلـ ــَ ـم مانند پهلویتاטּ شده...
میخواهم دستِ دلـ♥ـم را بگیرے دعایش کنے...
آخر میگویند دعاےمادرمعجزه میڪـند

ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه

ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه

گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود 


افسران - این الفاطمیون....

مرو ای بانو تب دار...

مرو ای بانوی تب دار دلت می آید؟
من و تنهایی و تکرار دلت می آید؟

توفقط سعی نمودی که مسافر باشی
حیدر و این همه اصرار دلت می آید؟

ما مگر قول ندادیم که با هم باشیم
من شوم بعد تو بی یار دلت می آید؟

وقت تنهای من سنگر من بودی تو
حیدرو این همه اشرار دلت می آید؟

چند وقتی است به من یه طرفی می نگری
میکنی پوشش اسرار دلت می آید؟

زود باید همه ی قائله را جمع کنم
من بمانم در و دیوار دلت می آید؟

بعد تو سهم من این است از این مردم شهر
خنده بر حیدر کرار دلت می آید؟

هر کجا میخ ببینم من همان جا مردم
من بمانم در و مسمار دلت می آید؟

چشم وا کن بنگر دختر خود زینب را
که شده بر تو پرستار دلت می آید؟

زینبم را بخدا دیده تر می آید
بستن زخم به زینب چقدر می آید.

دیده بر سینه ی انسیه حورا یک زخم
بسته با پارچه ای سینه ی زهرا یک زخم

روزها میگذرد حادثه ها می آید
روزگاری که ببندد سر بابا یک زخم

روزگاری که جگر پاره حسن میمیرد
و بسوزاند همان جا حسنش را یک زخم

روزها میگذرد کرب و بلا می آید
آن دمی که بزنند ابروی سقا یک زخم

زخمهایی که ببیند به تمام عمرش
چاره دارند همگی فاطمه الا یک زخم

حرمله تیرسه پر سینه ی فزرندم حسین
می رسد تا به فلک ناله ی دلبندم حسین

*
شاعر:محسن داداشی

افسران - ما بی خیال سیلی زهرا نمی‌شویم

ای کاش مدینه در ودیوار نداشت

ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﺍ ﺟﻮﺭ ﺩﮔﺮ ﻣﯽ ﺯﺩ ﺭﻗﻢ

ﺩﺭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﻮﭼﻪ ﺍﮔﺮ ﭼﺮﺧﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ...
 

افسران - خیمهٔ مادر سوخت ...

کوچه های غم وغربت قحطی یک مرد بود

افسران - کوچه های غربت و غم قحطی یک مرد بود...

بوی عیدی...

افسران - بوی آتش..بوی خون...بوی یک صورت نیلی..
 
 
بوی آتش . . .
بوی خون . . .
بوی یک صورت نیلی . . .
بوی سیــلی . . .
بوی غربت . . .
بوی گریه . . .
بوی تابوت . . .
بوی گهواره ی خالی . . .
بوی یک چادر خاکی . . .
بوی ناله های دختر . . .
بوی مادر . . . بوی مادر . . .
بوی گونه هایی از بارون چشمای علی تر . . .

تقویم روزگار

افسران - والپیپر مذهبی، شهادت حضرت فاطمه (س) و ایام فاطمیه
 
مهدی جان! تقویم روزگارم با روزگار قلب تو تنظیم است. بهار من هم این روزها بوی فاطمیه گرفته است، مثل بهار تو.

یا زهرا

افسران - در غم فاطمه...

بیا ای عید!
اما شادی ما رانخواهی دید...
مریضی دارد این خانه ، پریشان کسی هستیم...
در غم مادر امام زمان...
یا زهرا

از زبان علی

افسران - رستگاری( ویژه نزدیک شدن به ایام فاطمیه)
به جان فاطمه آنچه مرا کشت
 نه تیغ ابن مجلم میخ در بود

راستی فاطمیه نزدیک است!

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
 
اتفاقی مقابلم رخ داد
 
وسط کوچه ناگهان دیدم
 
زن همسایه بر زمین افتاد
 
 
 
سیب‌ها روی خاک غلطیدند
 
چادرش در میان گرد و غبار
 
قبلا این صحنه را... نمی‌دانم
 
در من انگار می‌شود تکرار
 
 
 
آه سردی کشید، حس کردم
 
کوچه آتش گرفت از این آه
 
و سراسیمه گریه در گریه
 
پسر کوچکش رسید از راه
 
 
 
گفت: آرام باش! چیزی نیست
 
به گمانم فقط کمی کمرم...
 
دست من را بگیر، گریه نکن
 
مرد گریه نمی‌کند پسرم
 
 
 
چادرش را تکاند، با سختی
 
یا علی گفت و از زمین پا شد
 
پیش چشمان بی‌تفاوت ما
 
ناله‌هایش فقط تماشا شد
 
 
 
صبح فردا به مادرم گفتم
 
گوش کن! این صدای روضه‌ی کیست
 
طرف کوچه رفتم و دیدم
 
در و دیوار خانه‌ای مشکی است
 
****
 
با خودم فکر می‌کنم حالا
 
کوچه ما چقدر تاریک است
 
گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه
 
راستی! فاطمیه نزدیک است...
 
حمید رضا برقعی

فدک یعنی...زمین خوردن ز سیلی

فدک يعني غروب ياس نيلي

فدک يعني زمين خوردن ز سيلي

فدک يعني اروج تا به احمد

فدک يعني دو آقا در يتيمي

فدک يعني علي زهرا ندارد

فدک يعني اميري در اسيري