امروز دعوا سر چفیه آقا بود!
صبح زود دعوا سر چفیه بود بین دانش اموخته هایی که می خواستن با دستان رهبری سر دوشی بگیرن
کل می انداختن که هر کی زرنگ باشه زودتر چفیه رهبری رو میگیره ...
همه بحث می کردند و کل می انداختن
و فرمانده کناری ایستاده بود و ریز ریز می خندید ...
برنامه شروع شد
نوبت سر دوشی شد
اول فرمانده رفت
دل توی دل بچه ها نبود .استرس داشتن ...
فرمانده داشت اروم با آقا حرف میزد
همه نگاهها به سمت رهبری بود تا اینکه
در یک لحظه چفیه رهبر را
در دست فرمانده دیدن...
همه بهت زده شدن و با حسرت نگاه می کردن ....
یه دفعه یکی اروم گفت :
قسمتش بوده انشالله همون چفیه کفنش بشه
کل می انداختن که هر کی زرنگ باشه زودتر چفیه رهبری رو میگیره ...
همه بحث می کردند و کل می انداختن
و فرمانده کناری ایستاده بود و ریز ریز می خندید ...
برنامه شروع شد
نوبت سر دوشی شد
اول فرمانده رفت
دل توی دل بچه ها نبود .استرس داشتن ...
فرمانده داشت اروم با آقا حرف میزد
همه نگاهها به سمت رهبری بود تا اینکه
در یک لحظه چفیه رهبر را
در دست فرمانده دیدن...
همه بهت زده شدن و با حسرت نگاه می کردن ....
یه دفعه یکی اروم گفت :
قسمتش بوده انشالله همون چفیه کفنش بشه

+ نوشته شده در دوشنبه ششم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 23:42 توسط دختر چادری
|