گشت ارشاد

افسران - (حدیث عقاب زنان بی حیا در جهنم)

آلوده شدن حوای شهر

 
آلودگی هوا حل شدنی ست...
بترس!!!
از آلوده شدنِ حوّای شهر

میگن املی

میگن املی ....
بهت عکس نشون میدن می گن نگاه کن چه خوشگله ... - کیه؟
خیلی " املــــــی" نمی شناسیش؟ خواننده ی معروفیه...
بیا این اهنگ رو گوش کن تازه ریختم خیلی باحاله
نه بابا آهنگ چیه؟ اهلش نیستم گوش نمی دم
حتما تو هم مثل فلانی نوحه گوش می دی... " املـــــی " دیگه
روز پنجشنبه است زنگ می زنی بچه ها پایه اید بریم بهشت زهرا؟
نه با بچه ها قرار پارک داریم تو هم بیا بریم امروز پاتوق پسرا هم هست این قدر " امل " بازی درنیار دیگه.
می گه : گوشیتو بده ... بهش می دی سر یه دقیقه نشده بهت پس می ده بابا تودیگه کی هستی همش عکس خامنه ای و شهید و نوحه تو گوشیت که خیلی " املی "
توی خیابون عین بچه ی آدم داری راهتو می ری اومده دستتو می کشه می گه بیا از اونور بریم ...
چرا؟
بابا پسرا نشستن یکم حال کنیم
یعنی چی خجالت بکش
" املــــــی " دیگه
بابا اون چادر و یکم بکش عقب یکم موهات معلوم باشه خدا می بخشه ها...
این جوری راحت ترم
" املــــــــی " دیگه
و هزاران قصه ی دیگر........

پ.ن:ممنون خدا جون چه لطف بزرگی...خیلی از همین متمدن هایی که واسه دوارن جاهلیت اند هیچ وقت لذت آرامشی که من دارمو نچشیدن...


اگر خاطر خواه زیاد داری

افسران - اگه خاطرخواه زیاد داری...
اگه خاطرخواه زیاد داری ،

معنیش این نیست که فوق العاده بی نقصی

شاید خیلی ارزون قیمتی ... !

به چه زبانی بگویم؟!؟؟ آهای ....من شکایت دارم

من شکایت دارم...

از آن ها که نمی فهمند چــــادر مشکی من یادگار مادرم زهـــراسـتــــــ

از آن ها که به سخره می گیرند قــداســـتِ حجابِ مادرم را؛
......
چــــــــــــــــــــــــرا نمی فهمی؟

چادر من دکور صحنه ی شما نیست. چادر من وسیله خنده وژست گرفتن شما نیست.... چادر من لباس بالماسکه نیست که بپوشید و عکس بگیرید...

این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد، کرپ یا حریر اسود یا ... حـــــُرمــت دارد !

به خدا قسم ارزشِ همین تکه پارچه بالاتر از آن است که بخواهی به زور آن را بر سر کسی کنی؛

من شــــکــایــــت دارم...


یادگارِ مادرِ من شده مجوز ورود به برخی مکان های خاص (!) ؛ آن هم نه به شرط رعایت حجاب اسلامی!!

برای آن ارگان، مهم این است یه تکه پارچه ی مشکی همراهش باشد! هرچند که روی کمرش افتاده باشد ... حتی اگر هزار رنگ آرایش کرده باشد؛ حتی اگر جلوی چشم نگهبان به محض خروج چادر را با حرص از سرش بردارد؛ حتی اگر چادرش آن قدر نازک باشد که

به خدا چـــــادرِ مــــادرِ مـــن، قیمت دارد؛

مادر....

یا زهرا...

آیــــــــ مَردُم...

مادرِ من پهلویش شکست؛

اما هیچ کس ندید که چادرش روی کمرش بیفتد ...

مادرِ من، با ضرب سیلی به خاک افتاد؛

اما چــــادرش از سرش نیفتاد...

افسران - من شکایت دارم......

روزگار غریبیست

مبادا تلخی این نگاه ها محبت چادر را از دلت سرد کند....مبادا..

غصه نخور این روزها حسین هم غریب است...

مـادر هم غریب است
زینب هم غریب است
رقـیه هم غریب است

روزگار غربیست... بی حجاب ها و بدحجاب ها چنان با خشم و نفرت به چادری ها نگاه میکند

که انگار چه کار غیر اخلاقی انجام داده ای.

غضه نخور... درد دارد اما تلخ نیست... چون مادر نگاهت میکند... چون زینبِ صبور نگاهت میکند...

صبور باش مثل عمه زینب...

خون بها...

افسران - حجاب ...