مگر این ولایت که میگویند;چیست؟ که به خاطرش مادری باید بین در و دیوار بماند و فریاد نزند،سختی مسمار را به جان بخرد و داد نزند.کمرش بشکند و صدایی ندهد.
گفته اند،پاره تن پدرش بود،پاره تن که میدانی یعنی چه؟تمام هستی پدر بود.این را همه میدانستند.
اصلا آن روز مگر کسی با دختر پیامبر کاری داشت؟مگر آمده بودند،برای بردن دختر پیامبر؟
پس چرا فاطمه ... ؟
فاطــمه را زدند به خاطر ولایـت علی،کمر فاطــمه شکسته شد برای ولایـت علی،فاطمه سوخت،به عشق ولایت علی، و در آخر فاطــمه را کشتند به جرم ولایـت علی.می دانی چرا؟ایستاده بود،برای حفظ ولایت علی.
نمیدانم،در این میان،ارزش ولایت علی چقدر بود،که دردانه پیامبر باید برایش جـــــــــــــان دهد.
فقط همین را فهمیده ام که فاطمیه،درس جان دادن برای ولایت است.
آن روز ; در آن کوچه های غربت و غم،قحطی آمده بود،قحطی یک مرد.
خانه مان سوخت در غارت بی غیرتی.
امروز ; بی غیرتی است ببینی که،جــــــانِ محمد (ص) جان داده برای علی (ع) ،برای ولایت علی (ع)
بعد بنشینی که نامحرمان،نظر به جان علی کنند،نظر به ولایت علی کنند،ولایتی که ثمره جـــــــانِ پیامبر است.
ای جــــــانِ پیامبر،ای ماه پیامبر
بیا و خودت برای ما دعا کن،نگاه کن،بیا و دست ما را در این شلوغی زمین،بگیر
میدانم
گریه هایم مردانه نیست
برای تو از همه چیز باید گذشت ...
برگرفته از وبلاگ رهبر عشق