سرش را انداخت پایین!
با هزار شرم گفت:
فاطمه جان!
مردم آمده‌اند
می‌گویند
آزارشان می‌دهد
صدای گریه‌ات...
.
.
.
رفت بیرون شهر تا کسی گله‌ای نداشته باشد!
می‌نشست زیر سایه یک درخت خشکیده!
همانجا گریه می‌کرد!
.
.
.
آمدند درخت را قطع کردند!
.
.
.
مشکل با صدای گریه نبود!
مشکل با خود ِ فاطمه بود!
می‌خواستند اصلا نباشد روی زمین خدا
کسی که خدا گفت من زمین وآسمان را بخاطر او آفریده ام...

افسران - ویژه نامه شهیدغروی به مناسبت شهادت حضرت فاطمه اطهر(س)