چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور...

افسران - دست مولاست که بالاست هنوز

 

در این دریای خروشان آخر زمان طوفان هم که باشد،

این اشارت دست حضرت ماه است که راه مینماید...


 

امام میدانست...

من مستاجر نیستم...
خانه ام بیت رهبری ست و ماه ایستاده دم در خانه من !
عشق به امام خامنه ای ،عشق به همه خوبی ها نیست،خوب ترین عشق عالم ،عشق به امام خامنه ای ست...
از تو می پرسم.... هست یا نیست؟؟؟؟
بابای ما نیست که هست...
نائب خورشید نیست که هست...
حضرت ماه نیست که هست...
علمدار انقلاب نیست که هست...
ضربان قلب ما با عشق به رهبر تنظیم می شود....
ماه تویی- اخترشناسان دنبال چه می گردنند من نمی دانم ؟
اگر دیدن نباشد...
اگر دیدن ماه نباشد به چه کار آید چشم...
شنیدن نور نباشد به چه کار آید گوش...
بصیرت آقا نباشد به چه کار آید هوش...
مدح ماه نباشد به چه کار آید قلم...
راه سید علی نباشد به چه کار آید قدم...
روی زیبای ماه نباشد به چه کار آید نگاه؟!؟!
بشکند...
بشکند دست مسئولینی که اوقات شما را تلخ میکنند....قدر شما را مادران شهدا می دانند...
اگر شما نبودی دلتنگی غروب آدینه می کشت ما را...
درب خانه ات چقدر ساده است...
مثل خانه آن شهید روستایی...
پلاک خانه شما همین چفیه ای است که روی دوش می اندازی...
امام....
امام می دانست که شما می شوی ناخدای باخدای کشتی انقلاب والا با دلی آرام و قلبی مطمئن نمی رفت...
اساسی ترین قانون ما دستخط توست...
ما شما را فقط وقت فتنه یاد نمی کنیم...
در روز هم قدر ماه را باید دانست وما ثانیه شماری میکنیم که شما باز هم در مقابل این در آفتابی شوی و بیایی برای ما نماز عید بخوانی...
آسمان،قلب ماست و زمام قلب ما دست امام خامنه ای ست...
من مستاجر نیستم...
خانه ام بیت رهبری ست...
خانه ای ساده،صمیمی،با باغچه ای کوچک و چند عدد گل پیچک و صاحبخانه ای که رهبر یک مملکت است اما ویلا ندارد!
و هنوز باشکوهترین جای خانه اش کتابخانه اش است...
قربان تو ای عزیز فاطمه
!...روحی فداک...!

مـــ☾هِ مــنــــ ! تنـهـایــﮯ اتــــ دلـــِ "مــهــــــدے " را بـه درد مــی آورد !

افسران - مـــ☾هِ مــنــــ ! تنـهـایــﮯ اتــــ دلـــِ "مــهــــــدے " را بـه درد مــی آورد !
 
از آیتــ الله بـهـجـتــ(قدس سره الشریف) پـرسیــدنـد :
ایـن سـیـد عـلـی بـرای رهـبـری جـوان نـیـسـت ؟
فرمـودنـد: یــکبـار گـفـتـیـم عـلــﮯ جــوان اسـتــــ ، کمـرمـان شـکـسـتـــــ . . .
 
 
پ.ن:بــاز هـم مـی گــویــم؛ ایـنـهـمـه «مـاهـــواره» حــریــف ایـن «مـاهـپــاره» نــمــی شــونـد .
چـون خــداونـد پشـت مـاهِ مــاســت ...

آقای من است و قدرش را نمی دانم ولی آنها...

از کشور های گوناگون اسلامی آمده بودند،عالمان و دانشمندانشان،همان هایی که خط میدهند. آمده بودند،از آقای ما خط بگیرند،آمده بودند،رهبرمان را ببینند. چنان مشتاق زیارت آقایمان بودند،که بعضی هاشان اشک میریختند. یکدیگر را کنار میزدند برای زیارت حضرت ماه.

لحظه ای فکر کردم،که از آن طرف دنیا میآیند،صحبت های آقایمان را بگذارند روی چشمانشان و ببرند و بعضی ها در همین نزدیکی هستند و پنبه در گوشهایشان کرده اند و چشم هایشان را بسته اند.

خودم را میگویم،آقای من است و قدرش نمیدانم ولی آنها ...

                                              http://s4.picofile.com/file/7745968602/ejlas.jpg

 

 

ما فداییان حضرت ماه ایم

افسران - شیوه های تهاجم فرهنگی