نعمیه اشراقی دوباره شکر خورده! آن هم از نوع مرغوب!!!

نعیمه خانوم!
اگر همان پاسدارها که تو با خطرات متوهمانه و اراجیف مزخرفت به باد استهزایشان گرفته‌ای نبودند،
الان به جای نعیما دخترت،
یا یک دختر مو بلوند و چشم آبی و یا یک پسر دورگه‌ی سیاه پوست و مو فرفری لب کلفت، با نام خانوادگی بوش یا اسمیت یا واشنگتن یا هر کوفت و زهرمار دیگه و یا حتی با نام خانوادگی عربی صدام، آل نحیان، آل خلیفه، ابو ماهر و... داشتی!
آره بدبخت.
تو.
خود تو...
نوه امام بودن یا نبودنت هم برای پدرش هیچ فرقی نمی‌کرد!

آدمو سگ بگیره... جو نگیره


ایران که کوفه نیست که تنها شود علی!

از اهواز برایم نامه نوشته بودند:

بسم ا... الرحمن الرحیم

با سلام به روان پاک شهدا... من چند تا گوسفند به اندازه ای که بچه هایم شکمشان را سیر کنند دارم،حقوق مرا بدهید به افراد نادار و بی سرپرست. مسئولین واسطه شدند که این حقوق ناچیز، حق خودش و فرزندانش است.در جواب گفت: امام علی (علیه السلام)که افراد را به جنگ دعوت می کرد، یکی می گفت: محصولم، یکی می گفت: زن و بچه ام و....با این توجیهات علی(علیه السلام) را تنها گذاشتند، ایران که کوفه نیست.یک روز گفت شاید بعد من، سپاه نتونست به شما کمک کنه، بانداری بسازید، از اولاد امام حسین(علیه السلام)عزیزتر نیستیدکه این همه مصیبت کشیدند.

خاطره ای از سردار شهید قباد شمس الدینی