معرفی کتاب"یک سبد گل محمدی"

 

عنوان:  یک سبد گل محمدی، گوشه هایی از زندگی رهبر انقلاب

نویسنده: محسن حدادی

ناشر:بامداد کتاب

درباره کتاب:

گاهی ما بعضی از آدم ها رو در حد اینکه تو تلویزیون دیدیمشون یا حرفاشون رو در مورد مسائل مختلف شنیدیم می شناسیم ولی اگه بریم تو تار و پود زندگی هاشون می بینیم با چیزی که ما فکر می کردیم خیلی فرق می کنن . زندگی بعضی آدما که تعدادشون خیلی هم کمه شبیه یه سبد گل محمدیه .با من بیاید...

گوشه ای از متن کتاب:

پدر - سید جواد - ترک زبان بود . اصالتا تبریزی . اهل خامنه و مادر فارس زبان . از بچگی دو زبانه بودیم .
5 نفر بودیم ، چهار برادر - سید محمد ، سید علی ، سید هادی و سید حسن - و یک خواهر . من دومی بودم ، پسر دوم خانواده . پدرم ملای بزرگی بود ، عالم دینی بود . بر خلاف مادرم که خیلی گیرا و خوش برخورد  بود ، پدرم ساکت و کم حرف بود . آرام . و این تاثیر دوران طلبگی و تنهایی در گوشه ی حجره بود.

 
 
 

ماجرای پزشک خصوصی خانواده مقام معظم رهبری

حجت‌الاسلام احدی از اساتید حوزه علمیه قم در یکی از خاطرات خود به ماجرای مراجعه همسر رهبرمعظم انقلاب به پزشک اشاره می‌کند و می‌گوید:

روزی در حسینیه جماران منبر رفتم و خاطراتی از زندگی مقام معظم رهبری بیان کردم. بعد از سخنرانی، شخصی که خود را پزشک معرفی می کرد به من مراجعه کرد و گفت: اجازه بدهید من هم یک خاطره برای شما بگویم: روزی در مطب بیمارستان نشسته بودم، بیماران را ویزیت می کردم که خانم بسیار محجبه ای به همراه فرزندش به عنوان بیمار به من مراجعه کردند. پس از معاینه، قیافه فرزند مرا به فکر فرو برد، چون به مقام معظم رهبری شباهت فراوانی داشت.

از مادر آن نوجوان سؤال کردم که آیا شما با آیت الله خامنه ای نسبتی دارید؟ گفت: بله، من همسر ایشان هستم. تعجب وجودم را فراگرفت، به خانم مقام معظم رهبری عرض کردم: مگر شما پزشک خصوصی ندارید؟

ایشان گفتند : خیر، آقا چنین کاری را اجازه نمی دهند و می گویند شما باید مانند سایر مردم، به بیمارستان مراجعه کنید. زمانی که رفتند. من دیگر نتوانستم به کارم ادامه بدهم. سرم را روی میز گذاشتم و بسیار گریه کردم. من این خاطره را از زبان آن پزشک شنیدم. تمام مشخصات وی را به یاد دارم، اما با این حال از عالم بزگواری هم پرسیدم، ایشان نیز موضوع را تأیید فرمودند.